غزل از حافظ | نوازنده تار: فرهنگ شریف | دستگاه: آواز دشتی | گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد/بسوختیم در این آرزوی خام و نشد/به لابه گفت شبی میر مجلس تو شوم/شدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشد/.../به کوی عشق منه بیدلیل راه قدم/که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد/فغان که در طلب گنج نامه مقصود/شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد/دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور/بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد/هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر/در آن هوس که شود آن نگار رام و نشد