دلتنگی: شاعر حسن اسدی شبدیز با خوانش مسعود مهرابی



0
558

غزل دلتنگیگلهای حسرت می دمد از گلشنِ دلتنگی امبوی شقایق می دهد پیراهنِ دلتنگی اماشكم روان از چشمِ تَر، از سینه ام خون جگردریا به دریا می رسد در دامنِ دلتنگی امابری ْست آفاق دلم، كو تیغِ رعد آسایِ عشق؟تیغی كه آسان بگذرد از جوشنِ دلتنگی امکی می شود این آسمان این آسمان بی ستونویران شود از تیشه ی بنیان كَنِ دلتنگی ام؟ای عشق ای آتشْ نَفَس! من تشنه ی آزادی ام نقبی بزن بر قلعه ی بی روزنِ دلتنگی ام گر رویِ وحشت،كم شود زانویِ ظلمت، خم شودخورشیدِ آتشدم شود آتشزنِ دلتنگی امla

Published by: پیچک( قاصدک شعر و غزل ) Published at: 5 years ago Category: هنری