سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت 113



6
4415

سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت 113 آدرس کانال مشکی ترکی https://www.youtube.com/channel/UCmu9l6C36UA9lZKBmtgDXCg لینک کانال تلگرامی مشکی: https://t.me/meshkimedia داستان قسمت آخر سریال روزگارانی در چوکوروا، فصل اول. ییلماز با چه کسی ازدواج می‌کند؟ زلیخا می‌میرد؟ https://youtu.be/UhgoFtXMExk داستان قسمت آخر سریال زن، فصل سوم. بهار و عارف عروسی می‌کنند؟ عاقبت شیرین چه می‌شود؟ https://youtu.be/PABScOevTfU داستان قسمت آخر سریال تردید، فصل دوم. چه بلایی سر ریحان می‌آید؟ راز بزرگ عزیزه چیست؟ پدر میران کیست؟ https://youtu.be/canJbyG5KkQ داستان قسمت آخر سریال گودال، فصل سوم. راز یاماچ لو می‌رود؟ وارتلو فدا می‌شود؟ https://youtu.be/xszDBYpVIXk زلیخا پنهانی پشت دیوار خانه شرمین می رود و گولتن را صدا می زند. سپس در مورد نامه ای که ب ای ایلماز نوشته بود پیگیری میکند. گولتن میگوید که نامه را ارسال کرده است و حتما تا چند روز آینده به دست ایلماز می رسد. زلیخا با درماندگی و انتظار به اتاقش برمیگردد‌ و لباسهای عدنان را بو می کشد و بغل میکند و میگوید که مطمئن است یک روز ایلماز هر دوی آنها را نجات میدهد. چتین در بازار از یک نفر می شنود که حسین در زندان حسابی به خودش می رسد و پول زیادی دارد و نگهبانان نیز هوای او را دارند و به او رسیدگی میکنند. چتین پیش تکین رفته و ماجرا را به او میگوید. تکین مطمئن می شود که حتما حسین از افراد دمیر بوده و به خواست دمیر اعتراف کرده و با وعده پول به زندان رفته است. ایلماز و مژگان به مناسبت نامزدی خود به آتلیه می روند و عکس میگیرند. شب در خانه، هولیا متوجه می شود که دمیر امسال نیز مثل هر سال رکورددار مالیات شده و تقدیر نامه گرفته است و امشب نیز به همین مناسبت در کلوپ شهر مراسم برگزار می شود. دمیر به هولیا میگوید که قصد ندارد شرکت کند، زیرا ایلماز نیز نفر دوم شده و در آنجا حضور دارد. زلیخا از پشت در حرفهای آنها را شنیده و وارد می شود و وقتی موضوع تقدیرنامه را می شنود، از دمیر میخواهد که به مراسم بروند. دمیر نمی‌تواند مخالفت کند و آنها برای رفتن به مراسم حاضر می شوند. زلیخا از اینکه هولیا نیز برای مراسم می آید حرصش گرفته و به او طعنه می زند. هولیا نیز به او میفهماند که سالهاست که او در این مراسم حضور دارد و زلیخا نیز باید خودش را برای سالهای آینده و رفتن به این مراسمات عادت بدهد. در خانه تکین و ایلماز حاضر می شوند تا به کلوپ شهر بروند. غفور به طویله پیش سحر می رود. سحر با او سرد برخورد کرده و بابت اینکه غفور پیش ثانیه با او بد حرف زده بود از او گله میکند. غفور از اخلاق بد و جدی ثانیه به او میگوید و سپس یک جفت گوشواره طلا به سحر می دهد. آنها مشغول بگو و بخند هستند که ثانیه از بیرون صدای آنها را شنیده و با عصبانیت داخل می رود. غفور و سحر شوکه می شوند. ثانیه با سحر به خاطر دلبری و عشوه گری دعوا کرده و با غفور نیز دعوا میکند و از آنجا بیرون می رود . غفور نیز دنبال ثانیه می رود. همه در مراسم کلوپ شهر جمع می شوند و تقدیر نامه نفر اول را به دمیر می دهند. سپس از ایلماز نیز به خاطر دوم شدن تقدیر می شود و از او به خاطر اینکه با وجود بومی نبودن، خدمات زیادی برای چکوراوا کرده تشکر میکنند. زلیخا از دیدن ایلماز و مژگان در کنار هم ناراحت می شود. کمی بعد هنگامی که مژگان می خواهد به سرویس بهداشتی برود، ایلماز او را همراهی میکند. زلیخا متوجه شده و پشت سر او دم در سرویس می رود. او با ایلماز صحبت و احوالپرسی میکند و میخواهد واکنش او را ببیند تا بفهمد که نامه به دستش رسیده یا نه. قبل از اینکه او چیزی بگوید، مژگان از سرویس بیرون می آید. زلیخا چیزی نمی‌گوید و مژگان و ایلماز سمت میز خود می روند. شب هنگام خواب ثانیه غفور را به اتاق راه نمی‌دهد و با او دعوا میکند. صبح در آشپزخانه، ثانیه عکس و خبر نامزدی ایلماز و مژگان را در روزنامه می بیند. همان لحظه زلیخا به آشپزخانه می آید و با دیدن عکس، متاثر شده و با ناراحتی بیرون می رود. او با عصبانیت سراغ گولتن می رود و با او بخاطر تحویل ندادن نامه دعوا میکند و مطمئن است که گولتن باز هم دروغ گفته و نامه را نداده است زیرا هنوز عاشق ایلماز است. گولتن با ناراحتی و گریه قسم میخورد که نامه را پست کرده است، اما زلیخا باور نمی‌کند. هولیا به آشپزخانه می رود و وقتی می فهمد که زلیخا روزنامه را دیده، ابتدا فکر میکند که او دوباره فرار کرده است. زلیخا داخل خانه آمده و به اتاقش می رود.

Published by: Meshki Media Published at: 3 years ago Category: مردم و وبلاگ