یکی از رنجهای بسیار سنگین که انسانها را رو به نابودی میکشاند، رنج حسادت است. شخص حسود هم خود میسوزد و هم دیگران را میسوزاند. چنانکه سعدی در گلستانش میگوید: الا تا نخواهی بلا بر حسود که آن بخت برگشته خود در بلاست حال چه باید کرد با این حسودان؟ آیا آنها را مورد آزار و نفرت قرار دهیم؟ یا آنکه رنج درونی ایشان برایشان کافی است؟ باز هم در گلستان سعدی می خوانیم: توانم آنکه نیازارم اندرون کسی حسود را چه کنم کو ز خود به رنج دَرَست و در ادامه او به حسودان متذکر میشود که دست از حسادت خود بردارید زیرا جز مرگ راه دیگری برای رهائی از حسد نیست: بمیر تا برهی ای حسود کین رنجیست که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رَست و بسیار جالب حافظ ریشه حسادت را غرور میداند و راه رهائی از آن را فروتنی و تواضع: حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد در کلام خداوند میخوانیم: آرامش فکری به بدن سلامتی میبخشد ولی حسادت استخوان را میپوساند. حافظ نیز تأکید میکند که انسان مطمئن و آرام از سخن حسودان نمیرنجد: دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش که بد بهخاطر امیدوار ما نرسد و یا اضافه میکند که: گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید گو تو خوش باشد که ما گوش به احمق نکنیم و در همین رابطه در کلام خداوند نیز چنین میخوانیم: بهخاطر مردم شریر خود را ناراحت نکنید و بر آنها حسادت ننمائید. زیرا که حسادت خطرناکتر و بیرحمتر از خشم و غضب است. عطّار نیشابوری نیز در تأکید رنج حسودان و دروغگویان میگوید: راحتی نَبْوَد حسودِ شوم را کاذبِ بدبخت را نَبْوَد وفا